اگر فکر میکنیم برانکو از این جدایی خوشحال است و برای شمردن دلارها در عربستان جشن گرفته، احتمالا اشتباه میکنیم. برانکو هرچقدر برای کار تازه - از رقم هیجانانگیز قراردادش- رمق تازه بگیرد اما میداند که از دست دادن دسترنجی به نام «تیم» برای یک مربی که میانسالی را هم سپری کرده، معنای سختی دارد. دوباره ساختن آنچه در پرسپولیس ساخت، هرگز آسان نیست و حتی شاید برای برانکو تکرار نشود اما همین عامل بازدارنده برای جدایی در چشم بر هم زدنی روی دیگر سکهاش را نشان میدهد و به عامل جدایی تبدیل میشود. برانکو شاید با دانستن همین نکته بر سر دوراهی تصمیم قرار گرفت و تصمیماش از دانستن این نکته خبر میدهد. برانکو وقتی میفهمد که موفقیتهایش با پرسپولیس شاید سخت در تیم دیگری تکرار شود، بنابراین از بازاری که با کوشش ۳ سالهاش به چنگ آورده باید نهایت بهره حرفهای را ببرد و این جبر موقعیت است.
برانکو را اگر از گذشته بشناسید، او را مربی شاعرپیشه و رمانتیک نمیدانید. توقع از او برای اینکه همچنان با بیتعهد بودن باشگاه پرسپولیس کنار میآمد، توقع بیراهی است و او تعلق خاطرش به کار در پرسپولیس را با آنچه برای این تیم به جا گذاشت، نشان داد. او نه فقط در پرسپولیس، بلکه در تمام سالهای حضورش در فوتبال ایران مربی سختکوشی بود و حالا برای اثبات خود لازم نمیبیند ادای مربیان عاشقپیشه را دربیاورد. او مسخره فضاهای اغراقآمیز هواداری نیست و عشق به کارش را به سیاق خودش نشان داده. برانکو حتی در پرسپولیس خیلی بیشتر از برانکوی واقعی اهل دلبریها برای طرفداران شده بود و البته خوب میفهمید که برای کار در باشگاه پرهوادار باید چه تغییراتی در کاراکتر خود پدید بیاورد. برانکو حتی نشان داد که در این کار تبحر دارد و فارغ از مقبولیت به خاطر موفقیتها، به صورت شخصی نیز محبوبیتی فراتر از آنچه از شخصیتی مثل او برمیآید، برای خود دست و پا کرده بود.
باشگاهها در فوتبال ایران به تعهدات مالی خود پایبند نیستند. افتخار مدیر سابق پرسپولیس حتی این است که گاهی از برانکو پول قرض میکرد اما این رابطه به فرض عاطفی تا کی میتوانست ادامه داشته باشد؟ برای فوتبال ایران بهترین اتفاق این است که باشگاهها هر روز چوب بیمبالاتی اقتصادی خود را بخورند. جدایی برانکو و استفادهاش از بند حق فسخ به دلیل تأخیر باشگاه در پرداخت دستمزد، درسی از درسهاست برای باشگاهی که خیال میکند همیشه راهی برای کدخدامنشیهای مرسوم هست اما نیست.
برانکو در آخرین روزهای کاریاش درس آخر را داد و رفت. او ساده و روشن به باشگاه گفت که همیشه نمیتوانید بیتعهد باشید و مربی و بازیکن مراعات کنند یا به دلیل هجمه طرفدار بترسند که مقابل باشگاه قرار بگیرند. بله، همیشه نمیتوانید و یک روز هم حوصلهها سر میروند. کوشش برای اینکه ثابت شود برانکو در مذاکرات با باشگاه زیرکی کرده، یک کوشش دوباره برای ادامه بیتعهد بودن باشگاههاست و اگر خدشهای به چهره برانکو وارد میکند نیز نمیتواند اهمیت حرفهای چندانی داشته باشد.
برانکو اگرچه گاهی ستایشهای هواداری پرسپولیسیها را از ورزشگاه تا شبکههای اجتماعی به شدیدترین شکل تجربه کرد اما احترام حرفهای در فوتبال ایران را به اندازه موفقیتهایش ندید. یک مربی با این جامهای پی در پی باید بیش از آنچه برانکو بود، مورد احترام قرار میگرفت. برانکو شاید (بدون نیتخوانی به رغم تمام نشانهها) دوست داشت بعد از این همه موفقیت به نیمکت تیم ملی ایران برسد اما او وارد جدلی بیهوده و فرسایشی با کارلوس کیروش شد و فرصت احتمالیاش را از دست داد. بخشی از آن احترام عمومی در فوتبال ایران در میانه همین جدلها از دست رفت و برانکو شاید حس کرد که اینجا قدر نمیدانند. احساسش درست بود اما در شکل گرفتن دوقطبی او و کیروش، برانکو هم به اندازه یک طرف جدل نقش داشت و این شاید بدترین نقشی بود که او بازی کرد.
اینچنین بود که برانکو ستایشهای هواداری را شاید تا اندازهای غرورانگیز به دست آورد اما احترام حرفهای از سوی جامعه آن رنگ واقعی به اندازه کارایی و کارنامه برانکو را نداشت.
برانکو سالها پیش در فوتبال ایران به یک جرم محکوم بود. دربارهاش میگفتند توانایی کافی برای برخورد با ابربازیکنها را ندارد. چه بسا بیراه هم نمیگفتند. او در تیم ملی تحت تأثیر علی دایی بود یا توان اداره علی کریمی را نداشت. حتی رییس وقت فدراسیون برای نجات تیمش بازیکنان دور مانده از تیم ملی را به تیم ملی فراخواند و فراخواندن همان بازیکنان تیم برانکو را نجات داد. برانکو اما تا ابد در مربیگری مماشات نکرد. او در پرسپولیس بازیکنان تأثیرگذاری را به درستی کنار گذاشت و تصمیم قاطع گرفت. این کار سخت را درست و دقیق هم انجام داد و وارد هیچ دعوای رسانهای هم نشد. تصمیم گرفت و اجرا کرد. همین.
پنجره نقل و انتقالات برای پرسپولیس بسته بود اما برانکو پنجرههای دیگری را در کاری به نام تیم ساختن باز کرد. او زبردستی خود را آنگاه نشان داد که به همه ما گفت برای تیم ساختن فقط نباید بازیکن خرید. درباره تیم ساختن و موفقیت به رغم پنجره بسته نقل و انتقالات هیچ توضیحی لازم نیست جز یک جمله: بله، آن تیم مربی داشت.
سالها پیش در روزی که برانکو در دفتر رییس سازمان ورزش با تیم ملی ایران قرارداد بست، وقتی از ساختمان سازمان ورزش بیرون آمد با سوال نیشدار خبرنگارانی مواجه شد درباره اینکه در کرواسی بیکار بود. برانکو برای این سوال پاسخ داشت: «من بیکار نبودم. هر روز در دانشگاه زاگرب مطالعه میکردم.»
حرفش حاضرجوابی نبود. همان چیزی را گفت که انجام میداد. او برای بیشتر دانستن همیشه کوشش کرده بود و ثمره کوشش او البته در پرسپولیس جلوههایی تماشایی از مربیگریاش را ساخت. هواداران پرسپولیس گاهی برای اغراق در حمایت از برانکو هشتگی ساخته بودند؛ هر چی برانکو بگه اما آن برانکو که از سالهای دور میشناختیم اهل این هواداریهای اغراقآلود نبود. (اگرچه اغراق در هواداری بخشی جدانشدنی و شاید جذاب از آن فضاست.) برانکو هر چه میخواست نمیگفت، بلکه هر چه دانشش میگفت، صحیح و عاقلانه انجام میداد.
بسیاری از هواداران فوتبال در ایران همیشه در بزنگاهها توقعاتی را بهعنوان مسألهای مهم مطرح میکنند که شاید به اندازه ابعاد طرح آن اهمیت نداشته باشد. توقع خداحافظی مثل توقع عذرخواهی بعد از شکست. اصرارهای عجیب به اینکه چرا فلان مربی بعد از شکست عذرخواهی نکرد یا چرا برانکو ایوانکوویچ هنگام جدایی خداحافظی نکرد؟ بله برانکو پیشترها نیز بدون خداحافظی از تیم ملی رفته بود و شاید اینبار پیام خداحافظی پراحساسی هم خطاب به هواداران اعلام کند یا نکند اما موضوعی که نباید فراموشش کرد، رفتار باشگاه است. باشگاه با بیتوجهی به تعهدات با سرمربیاش کاری کرده که او مجبور به اقدام جدی علیه باشگاه شود و از بند فسخ خود استفاده کند. در چنین بلبشویی که باشگاه با رعایت نکردن اصول حرفهای در پرداخت ساخته، توقع یک خداحافظی پر از عشق و احترام چندان منطقی نیست.